این متن، ویژه همه افراد خاکی است. شاید
تکرار واضحاتی است برای آنان که در پس ظاهری معطر از مشکهای آورده شده از گندابها!
دست به هر شیطانی می زنند، غافل از خدای خود و حتی نیروئی که خدای یکتا به بندگان
دیگر خود عطا کرده است. از همه خوانندگان به خاطر ادبیات نسبتاُ عامیانه ( که بنده
بناچار و برای اینکه درک و فهم شخص ( یا اشخاصی ) که می دانم نوشته های بنده را به
منظور (اغراض شیطانی )خاصی دنبال می کنند) نوشته ام و
همچنین قبلاُ از سایر بزرگواران
پوزش می طلبم.
مردم و بخصوص جوانان ما در این روزها دچار نوعی
بی هویتی شده اند. این عارضه چیزی است که آمارو مطالعات نیز آنرا تائید می کنند.
ریشه این بی هویتی در چیست؟
یکی از این عوامل« بی اعتقادی» برخی از
افراد منسوب به نسل جوان است. میگویند اعتقاد به حتی یک چیز غلط، در بسیاری
از مواقع بهتر از بی اعتقادی و هرهری بودن است. درپرتو بی اعتقادی است که شخص در
مراحل مختلف دوران رشد و بالندگی اجتماعی و شخصیتی خود اصولاً به رشد فکر نمی کند.
و همچون خسی است که در مسیر هر تند باد و یا نسیمی، به هر طرف میرود، چرا؟ چون
اصولاً برای این قبیل افراد چرائی قضایا مهم نمی باشد و همیشه اهداف و استفاده ها و
شاید لذتهای آنی را بر آن ترجیح میدهند.
این قبیل افراد، اصولاً دارای معیارها و ملاکهای
رشد و نمو اجتماعی نیستند. تعیین کننده اصول این افراد، منابعی هستند که یا
هوشیارانه و یا ناآگاهانه شخصیت پاک این افراد را دور زده و آن زمان است که بدون
هیچ مانعی دست به هر آلودگی، ناجوانمردی و تچاوز به هر حق و حقوق انسانی، جنسی و
... می زنند. یعنی این قبیل افراد، بیشتر طعمه افراد فاسق و فاسد روزگار می شوند.
از دیگر خصوصیات این افراد «بی اعتقاد»، این است
که اصولاً نه تنها گوش شنوائی برای تنبه و بازگشت ندارند بلکه نمی توانند به نقد
خویش بپردازند. به قولی ایشان به جای اینکه ابتدا سر در گریبان خویش کنند و پس از
نقد خود، به دیگران بپردازند بر عکس، دنبال این هستند تا با راست و دروغ، سر «کچل»
خود را در زندگی دیگران کنند مدام به این و آن سرک بکشند تا همچون « کلاغی » با
صدای مرده آزار خویش، طعمه ای را ازدهان «روبه صفتان موش صورت» بر گیرند، فارغ از
اینکه این طعمه سالهاست در پس لانه موشی، «سم آلوده» بوده است. ( صد رحمت ودرود به
کبکی که برای انکار خطای خویش سر در برف فرو می کند!!!)
این عزیزانِ هزار بار عزیز !!! از دست داده، (
منظور عزیزی است که خود این افراد به خود می گویند و گرنه این افراد هیچ گونه از
طرف نوع ما، عزیز خطاب نشده و نخواهند شد ) و یا جگران جگرکی های زیر پلهای ریا!
همه وجودشان حسرت و همه کله شان دو گوش دراز فقط برای استراق سمع و دو چشمی که فقط
تا نوک بینی را می بینند، هست.
اینها گاهی بی شرمی و وقاهت را در کمال ناجوانمردی
به آنجا می رسانند که حریم زندگی خصوصی افراد را هم می پیمایند، ولی دریغ که نمی
دانند! اولاً آشیانه مهر و عشق افراد را خداوند حافظ است و خود پاسخ هر گونه عنادی
را با چوب بی صدای خویش خواهد داد. البته خداوند بنده خود را آگاه می کند و بنده
آگاه نیز با یاری او می داند و می تواند که در هنگام لزوم و پس از اتمام مهلتها و
فرجامهای لازم، قهر الهی را چگونه از آستین خویش بیرون آورد. خداوند، عظیم،
قادر، و به هر کاری تواناست. اوست که بنده اش را هم توانائی می بخشد
تا واسطه اجرای قهر خویش گردد.
اما وای به
حال بنده ناچیز و عاصی اش، اگر او را به حال خویش واگذارد تا در گندابی که برای خود
ساخته روز بروز فرو رود. و آن خدای بی همتاست که می گوید « و بشّرالصّابرین»
و وعده الهی حق است.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home